تنبـــــــور



شب را تا صبح منتظرش ماندم . منتظر تا بیدار شود از خواب غمگینش. او شبیه یک دختر بچه ی کوچک لجباز می‌خوابد. وقتی می‌خوابد ، بیشتر شبیه اسمش می شود . معصومانه و گرم. دوست دارم ، دوست داشتم همواره شادی را بهش هدیه میدادم .لبخند که بزند، انگار که من همه ی عمر خوشبخت بوده ام. منتظرش ماندم تا بیدار شود . تا بگوید بیا و دست هایش را برایم باز کند . مادر ، تو چقدر بی نهایت هستی . و من چه سنگدل نابینای کودنی هستم . من تورا میخواهم . تویی که گم کرده ام آغوشش را . هر چند که هرگز مرا بغل نکنی ، دوست دارم زیباییت را ببینم. رضایت تو بسیار بزرگ است و اراده ی من بسیار کوچک . ولی من همیشه عاشقت هستم ، حتی اگر مرا نخواهی . من همیشه عاشقت هستم ، حتی اگر سهمم از تو تنها از دور ایستادن و تماشا کردنت باشد. 

دوست دارم همه ی دردسر هایم را پاک کنم ، دوست دارم روشنایی را برگردانم .


یک سوسک حمام . همه اش برمیگردد به سوسک های حمام . من آنها را دوست ندارم . ولی دوست دارم بیخیال از کنارشان رد بشوم . میدانید به نظر من سوسکِ حمام قیافه اش ترسناک است . نه اینکه چندش باشد نه. ترسناک واژه ی دقیق تری است . البته به شدت زیباست . ولی برای من یک جور غریبه ایست که انگار اگر نزدیکش شوم به زجرآورترین شکل ممکن میمیرم . یک همچون حسی :/ و سوسک های حمام با همدیگر مشکلی ندارند . تازه گربه ها هم باهاشان مشکلی ندارند و اصلا اینقدر که برای من ترسناکند برای بچه گربه ی بدصدای توی حیاط ترسناک نیستند . به نظرم همه چیز برمیگردد به قیافه ی آدم :/ مثلا سوسک قیافه اش یکجوری است و حرکاتش هم بسیار یکجوری تر :/ ، مثلا همین پرواز کردنش :/ یکهو بلند میشود و با صدای ویزِ چندشی شروع می‌کند به حرکت و از اولش هم معلوم است که برنامه ای برای اینکه کجا میخواهد برود ندارد:/ من فکر میکنم این بدترین حالتی از سوسک حمام است که می‌شود تصورش را کرد:/ ولی گربه ی نارنجیِ توی حیاط ، با آنکه به شدت بد صدا و پُر چِرک است :/ وقتی میفتد روی زمین و خودش را پیچ و تاب میدهد ، آدم میخواهد از ذوقمرگی بمیرد :/ همینقدر ظاهربین و تهی :/ اصلا مهم نیست که گربه ی بد صدای توی حیاط یک مدتی پیش داشت با یک بچه موش مرده قایم موشک بازی میکرد ، اصلا مهم نیست که پاهای سفیدش به خاکستری گرویده است ، اصلا مهم نیست که پر از میکروب و فلان و فلان است ، من از ته قلب لِه شده ام دوست دارم بغلش کنم و ببوسمش :// ولی این حس را درمورد هیچ سوسکی ندارم :/ و همه اش تقصیر قیافه اش است :/ با اینکه سوسک بسیار بااخلاق تر و تمیزتر از یک گربه ی لوس اغفالگرِتودلبرو است :| شاید بخش بزرگی از اختلافات مردم هم برمیگردد به همین اختلاف سلیقه :/ یعنی منظورم اینست که ممکن است یک نفر قیافه اش مورد پسند دیگری نباشد و آنوقت همه چیز برای تنفر کافی ست :/ یعنی اصلا مهم نیست یارو چطور ذاتی دارد و به چه چیز هایی معتقد است و کلا چقدر آسیب رسان یا چقدر بی آزار است. مثلاً همین زن یکی فامیلها :/ به شدت زیبا است و اصلا هم علف باید به دهن بزی شیرین بیاید ولی چون خانواده شوهرش رنگ مویش را دوست ندارند ، حس میکنند که این یک نقطه ضعف است:|خلاصه میدانید چهره و ظاهر خیلی خیلی اهمیت دارد و گاهی حتی جان آدم را نجات میدهد :/ چون ما آدم ها به شدت دچار احمق بودنیم:/


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نمایندگی قیمت فروش نصب تعمیرات پکیج بوتان ایران رادیاتور آبگرمکن دیواری در جهرم بیانیه گام دوم انقلاب قطعات پکیج رادیاتور در شیراز کتابخانه عمومی ولیعصر (عج) شهرستان ماکو علم نامه طاق. چکیده پایگاه ثقلین‌ حجت الاسلام سیدمحمدجواد حسینی تبار day2day مطالب رشته های معماری و عمران